سلامٌ علیکم ... هان چی میگه بعد از این همه وقت اومده داره مزه میریزه!!! ... بچه ها پایه این بزنیم دربوداغونش کنیم ... بچه یه خورده سنگین باش ... باشه سعی میکنم!!! اینم از ادامه خدایی درس خوندنم خیلی مشکله ها این زن و زندگی هم خیلی مشکلات داره ... آقایون اگه میخوایید زن و زندگی پدرتون رو در نیاره پس یکی نگیرد برید رو مرز ۱۰ یا شاید ۱۵ تا
اینجوری زودی زنده بگور میشین خوب بسه دیگه چقدر حرف میزنین بسه دیگه بگذارید ادامه داستان رو بگذارم ... هان ؟؟؟
اینم از کل کتاب امیدوارم تا کتاب بعدی صبر داشته باشید چون به احتمال زیاد یه یک ماهی نباشم ولی بعدش که بیام سعی میکنم کولاک کنم ... خوش باشید و ما رو فراموش نکنید ... تا بعد
سرور سایت یزد دی وی دی
فصل اول فصل 2 فصل 3 فصل 4 فصل 5 فصل 6 فصل 7 فصل 8 فصل 9
فصل 1-10 فصل 2-10 فصل 11 فصلهای آخر
سرور مدیا فایر
فصل اول فصل 2 فصل 3 فصل 4 فصل 5 فصل 6 فصل 7 فصل 8 فصل 9
فصل 1-10 فصل 2-10 فصل 11 فصلهای آخر
پسورد :lordesyah.blogfa.com
صدای نفس های او در گوشش پیچید و ریه هایش پر شد از عطرناب باران و تن باران خورده خاک، لحظه های مهتابی اما زیر باران، لحظه های پر از قطرات باران همه را طی کرد، نه ... طی نکرد، همه را بلعید همه را نوشید و دوباره داخل کوچه خلوت و بارانی ایستاد.
- گوش کن ... خوب گوش کن، حالا وقت شنیدن شرط منه.
چرا شرط را فراموش کرده بود نمی دانست گرمی دستهای باران، حجم تن خیسش روی سینه او، چشمان بارانی و نگاه بی قرارش ... همه و همه شرط را از یادش برده بود.
- تو قول دادی یادت هست، تو قول دادی ...
و او قول داده بود، خوب به یاد داشت بابت هر شرطی که نمی دانست چیست و او باید می پذیرفت قول داده بود ...
+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم اردیبهشت ۱۳۸۸ ساعت 16:38 توسط حمید
|