خدایا...پروردگارا...کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم راروبه حقیقت بگشایم...
خدایا...یاریم کن که مرغ خسته دلم راکهدیری است دراین قفس زندانی است، دراسمان آبی عشق
توپروازدهم...
خدایا..پروردگارا...یاریم کن که شوق پروازراهمیشه درخود زنده نگهدارم .....
خدایا...توخود می دانی که بدترین دردبرای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن ورهاشدن
درگرداب فراموشی وسردرگمی
است...پس توای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم تابتوانم روزبه
روزبه تو که سر چشمه تمام
حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر شوم....
خدایا...همیشه گفته ام که تورادوست دارم...حالا هم باتمام وجود فریاد می زنم:
خدایا........دوستت دارم.....دوستت دارم...دوستت دارم...
خدایا،شرمنده ام اززیادی گناهانی که انجام داده ام ،شرمنده ام.
خدایا از قدر نشناسی خودم ، ازاین که هرروباعث ناراحتی تو می شوم شرمسارم.
خدایا چه بگویم ازکدامین گناهم نزد توطلب عفوکنم.خدایابه کدامین گناه اشک شرم ازدیده جاری
سازم.هروقت که خواستم زبان به حمد وثنایت بگشایم.اشک در دیدگانم جمع شدوبغض شرم
وپشیمانی ازگناهان دیگرمجال
سخن گفتنم نداد.
خدایا ،مرا ازاین منجلابی که درآن گرفتارشده ام نجاتم ده.به این پرنده ی اسیر پروبالی ده تا خودش
راازاین قفس رهایی بخشد
وطعم آزادی ورهایی را تجربه کند .
خدایا، مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه آنچه باشم که تومی
خواهی
خدایا، چگونه می توانم روی به سوی تو بیاورم وزبان به حمدوثنایت بگشایم درحالی که
خودازکرده خویش آگاهم .
چگونه می توانم دوستارتوباشم درحالی که برعهد وپیمانی که باتو بسته ام وفادارنبوده ام.
چگونه می توانم طلب عفو وبخشش کنم درحالی هنوزشعله های عصیان دردرونم فروزان است.
بارلاها،چگونه می توانم روی بهتوبه آورم درحالی که اسیرهواهای نفسانی خویشم.
بارلاها،توازعلاقه ی من نسبت به خودات آگاهی ومی دانی که چقدرمشتاق رسیدن توام ولی هروقت
که تصمیم گرفتم که به
سوی توبیایم گناه به سراغم آمدومراازتو دورساخت.
همیشه آرزویم این بوده است که حتی برای یک روزکه شده آنچه باشم که تو می خواهی وآنچه کنم
که تو می پسندی ولی افسوس این نفس سرکش تا کنون مجال برآورده شدن این آرزورابه من نداده است.
بارلاها، می ترسم، ازخویش وازاین سرنوشتی درانتظارمن است می ترسم.ازاین بیابان وشوره
زاری که درپیش روی من است
می ترسم.می ترسم که مرگ به سراغم بیا یدآرزوی رسیدن به تورااین باراوارمن بستاند.
پس ای پروردگاربی همتا به لطف وکرم خویش مراازمرداب رهایی ده وتوانی ده خویشتن را
از هرچه بدی است پاک کنم.
خدایا به من فرصتی ده تاعاشق بودن راتجربه کنم
سلام من که همیشه بهت سلام میکنم اما کو جواب ...شاید سلام منو قبول نداری ..
برا من همیشه سوال بوده چرا با این همه عظمت و قدرت و والا .. ما مردم بهت میگیم تو .. نمیدونم شاید به خاطره نزدیکی ما به شماست یا هزار تا شاید دیگه ... من همیشه دوست دارم که باهات حرف بزنم اما وقتی میبینم که هر چی میگم یه طرفست ..نا امید میشم .. خدا جوون من فکر میکنم که دیگه منو گذاشتی کناردیگه به فکره این بنده ی خودت نیستی ،، آخه مگه من چیکار کردم ..خودت اون بالا که بهتر میبینی دور و بره منو این همه جوون فاسد تر از من درسته که خیلیاشون ظاهراْ این طوری هستن آخه من که مثه شما از باطن شون خبر ندارم ...اما بعضی هاشون رو که میبینم یعنی خودم از باطن شون خبر دارم ... با یه دعا کوچولو کارشون رو راه انداختی .. مگه خودت نمیگی من بنده ی فاسد رو اصلاْ دوست ندارم پس چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شاید هم تقصیره من باشه ... که فقط موقع کمک خواستن به فکرت میافتم .. ولی (میخواستم به اسمت قسم بخورم) این طوری نیستش .. من همیشه هستم به فکرت خودت که میدونی .... آخه واقعاْ چه طوری میشه من باهات یه ارتباط خیلی خیلی نزدیک داشته باشم
خدا جووون نمیدونم دیگه چی بگم فقط منو ببخش
بعد از سالها انتظار آخرین آهنگ با عنوان مسافر:
تو کی بودی ای مسافر که منو در من شکستی--رفتی اما در دل من تو همیشه زنده هستی
تو کی بودی که به یادت باید آواره بمونم--پا به پای باد شبگرد برم و از تو بخونم
انتظار دیدن تو منو آروم نمیزاره مثل بغضی که گلوم رو بسته اما نمیباره بسته اما نمیباره
چه نشستی که چشامو برق تنهایی ربوده چشمی از سحر ندارم اگه داشتم از تو بوده
چه نشستی که شکستم زیر بار غم قربت خالی از نغمه شوقم پرو از قصه ی محنت
انتظار دیدن تو منو آروم نمیزاره مثل بغضی که گلوم رو بسته اما نمیباره بسته اما نمیباره
گم شدم تو شهر ظلمت رد پایی تو شبهام نیست با صدای حق حق من کسی اینجا آشنل نیست
ای صدای آسمونی پرم از هر چه شنیدم کاشکی میشد پر کشیدن به هوای با تو بودن
انتظار دیدن تو منو آروم نمیزاره مثل بغضی که گلوم رو بسته اما نمیباره بسته اما نمیباره
بازم میام و میخونم و مینویسم
هیچ فکر کردی چه خوب میشه که برگردی!!!!
به نام حضرت دوست
مهربانم! مرا چه می شود. شوقی است در اندرون دلم که مرا به سوی تو میخواند. مرغ دلم را هوای پریدن در سر است. طاقت آن ندارد که لحظه ای را بی یاد حضرت دوست سر کند. بی قرار و اشفته ام. ای یار! ای زیباترین یار! مرا آنی کمتر ازآنی به خودم وامگذار. در اندرون من خسته دل آوایی است که به یاد تو مینوازد نغمه طرب انگیز و شور انگیز زندگی را. شوق وصال تو است که راهها را بر من هموار میسازد.مرا چه میشود امشب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!آسمان چشمانم بارانی است. وآسمان دلم شهاب باران. به کجا بگربزم ای یار ای زیباترین یار.به هر طرف که مینگرم تو را می بینم.در تمام دلتنگیهایم تو را می یابم. همه راههای زندگیم به سوی تو است که ختم می شود. با نام توست که ارامش می یابم. شوق وصال تو است که فراق را بر من هموار می سازد. نگاه مهربان توست که شور زندگی را به من هدیه می نماید. دستان مهربان توست که مرا چنان کودکی به دنبال خود می کشد. به خودم می نگرم و به سالهای که پشت سر نهاده ام در تمامی راهها حضور تو ای مهربان ادامه مسیر را برایم هموار کرده است این همه مهربانی؟ این همه لطف و من در ازای این همه محبت چه برایت اورده ام! کاش من نیز چون خورشید بودم خورشید سوزان که حیات را برای همه هستی به ارمغان می اورد. من چه خوشبختم که زیبا رویی چون تو را دارم مهربانی چون تو را دارم. هر صبح با خنده زیبای توست که چشمانم را به سوی هرچه لطف است می گشایم و تویی که بوسه های مهرت را به سوی من میبارانی. من دم گرم تو را آن هنگام که بر لبهایم بوسه میزند حس میکنم. کیست که تا این حد بتواند با من مهربان باشد. کیست که تا این حد بتواند به من نزدیک باشد حتی نزدیکتر از خود به خود. پنجره نگاهم را به هر سمت که میگشایم تو را می یابم. تو را می ستایم من ای عشق تو را با تمام نیازی که دارم به تو می ستایم. مرا بازگردان! مرا ای به پایان رسانیده آغاز گردان.
به نام حضرت دوست
در هر آن که در یاد خدا هستیم در راهیم. حیف است انسان روی آینده حساب کند. چون هنوز نیامده است و الان موجود نیست. گذشته هم که گذشت و رد شد. در هر منزلی که هستیم باید ان را قدر بدانیم و با خدای خود خوش باشیم. تلخ باشد یا شیرین یا ترش. چون مربی ما، خدای ما، ما را تربیت می کند و می سازد.
خدا سازنده است.( سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق. سوره فصلت ایه 53) شما را در افاق می گردانم و در انچه در نفستان پیش می آید. خیالات خوب و بد می آید و همین طور این افقها طلوع و غروب می کند. این قدر شما را می گردانم تا حق ظاهر شود و حق را در قلب و ذات خود ببینید. یعنی مرا در قلب و ذات خود مشاهده کنید. میفرماید: تا نشانتان بدهم. این خیلی لطافت دارد. دیده اید که می گویند: باور نمی کنی؟ ببین چه جوری نشانت می دهم. مدتی هم برای آن ذکر نکرده است. یعنی تو آماده باش من خودم نشانت می دهم. افقها را نشانت می دهم. آیاتی که در آفاق هست، ستاره و خورشید را، مومنین و چیزهای خوب دارم که نشانت می دهم. یعنی در نفس خودت. ( حتی یتبین لهم انه الحق) تا ببینی در خودت حق، فرمان فرماست.
با کمی تلخیص از کتاب طوبی محبت (1)
اللهم رب النور العظیم و رب الکرسى الرفیع و رب البحر المسجور و منزل التّوریه و الانجیل و الزّبور
و رب الظلّ و الحرور و منزل القرآن العظیم
و رب الملائکه المقرّبین و الانبیاء المرسلین
اللهم انى اسئلک بوجهک الکریم و بنور وجهک امنیر و ملکک القدیم
یا حى یا قیوم اسئلک باسمک الذى اشرقت به السموات و الارضون و باسمک الذى به الاوّلون و الاخرون
یا حیاً قبل کل حى و یا حیاً بعد کل حى یا محیى الموتى و ممیت الاحیاء یا حى لا اله الا انت
خدایا اى پروردگار بزرگ و پروردگار کرسى بلند و پروردگار دریاى جوشان و فرستنده کتاب تورات و انجیل و زبور
و پروردگار سایه و آفتاب با حرارت و فرود آورنده قرآن بزرگ
و پروردگار فرشتگان مقرب و پیغمبران مرسل
خدایا من از تو مى خواهم به آبروى کریمت و به نور جمال تابان و درخشنده ات و فرمانروایى دیرینه ات
اى زنده و پاینده از تو مسألت دارم به نام تو که روشن شد بدان آسمانها و زمین ها و به نامت که بهبود شوند بدان اولین و آخرین
اى زنده پیش از هر زنده و اى زنده بعد از هر زنده و اى زنده در آنگاه که زنده اى نیست اى زنده کننده اموات و میراننده زنده ها اى زنده که نیست معبودى جز تو.
فرازى از دعاى عهد امام عصر (عج)