دوستی با خدا

سخن گفتن با خدا و راز دل با او

دوستی با خدا

سخن گفتن با خدا و راز دل با او

در و دل

سلام من که همیشه بهت سلام میکنم اما کو جواب ...شاید سلام منو قبول نداری ..

 

برا من همیشه سوال بوده چرا با این همه عظمت و قدرت و والا .. ما مردم بهت میگیم تو .. نمیدونم شاید به خاطره نزدیکی ما به شماست یا هزار تا شاید دیگه ... من همیشه دوست دارم که باهات حرف بزنم اما وقتی میبینم که هر چی میگم یه طرفست ..نا امید میشم .. خدا جوون من فکر میکنم که دیگه منو گذاشتی کناردیگه به فکره این بنده ی خودت نیستی  ،، آخه مگه من چیکار کردم ..خودت اون بالا که بهتر میبینی دور و بره منو این همه جوون فاسد تر از من درسته که خیلیاشون ظاهراْ این طوری هستن آخه من که مثه شما از باطن شون خبر ندارم ...اما بعضی هاشون رو که میبینم یعنی خودم از باطن شون خبر دارم ... با یه دعا کوچولو کارشون رو راه انداختی .. مگه خودت نمیگی من بنده ی فاسد رو اصلاْ دوست ندارم پس چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شاید هم تقصیره من باشه ... که فقط موقع کمک خواستن به فکرت میافتم .. ولی (میخواستم به اسمت قسم بخورم) این طوری نیستش .. من همیشه هستم به فکرت خودت که میدونی .... آخه واقعاْ چه طوری میشه من باهات یه ارتباط خیلی خیلی نزدیک داشته باشم

خدا جووون نمیدونم دیگه چی بگم فقط منو ببخش